از معلمم شنيدم
صبح روز اول سال
« با محبت جمله سازيد. »
اولي قلم تراشيد:
« من محبت را دوست دارم »
دومي تنور دل بتفتيد:
« مادرم محبت است كلاً »
سومي كه بود دلگير:
« محبت دروغ است »
سبط شاعري هجا كرد:
« از محبت خارها گل مي شود »
يك به يك جُمَل بخوانديم
آخرين نفر ز جا خاست
كودكي يتيم
كمرو
جامه اش دريده بر تن
صورتش لهيده از غم
في المثل
بودنش نبود او بود
جمله را چنين شروع كرد:
(خدا ما را دوست دارد)
ياد دارم بهترين شد
چون معلم گريه مي كرد
و مي گفت: « بچه ها گفتم با محبت جمله سازيد.»
نظرات شما عزیزان:
Zeinab 
ساعت22:28---6 بهمن 1390
Salam
harfat vaqan ghashang bud
tashakoor
chashm say mkonam jori bnevisam k khate nashi!
in matnam jaleb o taze bud baram
|